طنابها رو از قایق وجودت باز کن
داستان جالبی هست که میگه: همراه آکادمی کار ژول با مطلب طنابها رو از قایق وجودت باز کن نیمه شبی چند تا دوست به قایقسواری میرن و مدت زیادی پارو میزنن.
سپیده دم که میشه، با هم درمورد این که در طول شب چقدر راه رفتن، صحبت میکنن؟
اونها به خیال خودشون تمام شب را پارو زدن! و مطمئن هستند که باید مسیر خیلی طولانی را طی کرده باشن.
اما نور خورشید که دور و برشون رو روشن میکنه. میبینن که درست در همون جایی هستن که شب پیش بودند!!!
اونها تمام شب را پارو زده بودن. ولی یادشون رفته بود طناب قایق رو از ساحل باز کنن.
این داستان خیلی از ماهاست.
در اقیانوﺱ بیپایان هستی، خیلیهامون قایقمون رو از ساحل باز نکردیم.
برای همین هر چقدر هم که رنج ببریم، به هیچ کجا نمیرسیم!
حقیقت اینه که هنوز حرکت رو شروع نکردیم و داریم تلاش بیثمر میکنیم.
بعضیها قایقشون رو به ترسهاشون بستن!
بعضیها قایق رو به افکار و باورهاشون بستن!
- به کالبد جسمانی
- به خاطرات گذشته
- به عواطف و احساسات
- به آدمها
- به دغدغهها و نگرانیها
- حسادتها و کینهها
- و…
قایق تو به کجا بسته شده؟
*? ترس، طناب هست.
*? ناامیدی طناب هست.
*? باورهای اشتباه طناب هست.
مهم نیست که چقدر کار و تلاش میکنی،
اگه طنابها رو از قایق وجودت باز نکنی،
هیچ وقت به مقصد نمیرسی…
طناب رو از قایق وجودت باز کن ، تا بتونی حرکت کنی.?✌️